http://up-is.ir/up۹۳/p۲/۱۴۰۳۰۰۳۸۳۵۶۳۰۹۳.gif امام خامنه ای :: شهیدبی پلاک

شهیدبی پلاک

با ولایت تا شهادت

شهیدبی پلاک

با ولایت تا شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم
روزی روزگاری همه شهدا بی پلاک بودند .. همه بی پلاک بودند .. نه پلاکی .. نه نشانی .. نه امضایی ... حتی خانه ها نیز پلاکی نداشت .. و امروز همه به دنبال نشان .. در هوای داشتن پلاک! و عاریت مند امضایشان ... بی پلاک که باشی خودش می شود پلاکت .. خودش امضایش را روی اثرش که تو باشی می گذارد ... آن وقت است که قیمتی می شود .. قیمتی که فقط خودش توان پرداختش را دارد ...
.. گویی شبیه مادر می شوی .. شبیه فاطمه می شوی .. بی نشان .. بی پلاک .. بی بارگاه .. بی ادعا ..

سلام-

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۵ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام خامنه ای» ثبت شده است


یادش بخیر بچه های کربلای چهار !
بغض ‏های حقیر ما،
روبه ‏روی تصاویر گلگون شما سرریز می‏شود و راه را برای کلام می‏بندد؛
با شما شقایق‏ هایم.
از شما چه باید گفت و چه باید نوشت؟
واژه‏ های خاکسترگونه ما، فقط بلدند روبه‏ روی شما ضجه بزنند.
اما کاش می‏دانستند که یاد شما حرکت است؛
حرکتی برای بهبودی وضعِ «بودن».
چه باید گفت که شما حنجره ‏های خود را عبور دادید تا آن سوی مرزهای تکبیر،
آن سوی مرزهای ندیدن؛ جایی که واژه‏ ای یافت نمی‏شود تا شما را با آن ستود.
اصلاً شما که برای تحسین برانگیزی قلم‏ های ما بوسه بر عطر پرواز نزدید!
هر روز و هر شب، خاکریزها، با اشک‏ها و دعاهایتان گره می‏خورد.
ما مانده‏ ایم و یاد شما
چفیه‏ های خون آلود، بر شط آرامش پل بسته ‏اند.
در لایه‏ های زیرین هستی، غوغایی است.
قسم به نام سرخ شهادت که پس از جنگ،
راهی که شما به خون گلو پیموده ‏اید، به خون دل می‏رویم.
ما هر روز، در راه مولای شهیدان روی زمین،
فلسفه می‏خوانیم و هر شام، عده ‏ای پشت سیم‏ خاردار ابتذال گیر می‏کنند.

گمان نمیکردیم دست تقدیر راهمان را از شما جدا کند ..
شما بروید و ما بمانیم .. با دنیایی از حوادث ..
گمان نمیکردیم که قرار باشد بمانیم و دلاوریهای شما را روایت کنیم ..
کربلای چهار یعنی : عاشقانه بندگی کردن ..
و این بزرگترین درس ما در مکتب شما شاگردان خمینی بود...

  • سعید براتی


بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در خصوص هیئت های امام حسین(ع) 

هیئت‌ها نمی‌توانند سکولار باشند؛ هیئتِ امام حسینِ سکولار ما نداریم! هرکس علاقه‌‌مند به امام حسین است، یعنى علاقه‌‌مند به اسلام سیاسى است، اسلام مجاهد است، اسلام مقاتله است، اسلام خون دادن است، اسلام جان دادن است؛ معناى اعتقاد به امام حسین این است.
اینکه آدم در یک مجلس روضه یا هیئت عزادارى مراقب باشد که نبادا وارد مباحث اسلام سیاسى بشود، این غلط است. البتّه معناى این حرف این نیست که هر حادثه‌‌ى سیاسى در کشور اتّفاق مى‌‌افتد، ما باید حتماً در مجلس روضه آن را با یک گرایش خاصّى - حالا یا این طرف، یا آن طرف - بیان کنیم و احیاناً با یک چیزهایى هم همراه باشد؛ نه، امّا فکر انقلاب، فکر اسلام، خطّ مبارکى که امام (رضوان الله علیه) در این مملکت ترسیم کردند و باقى گذاشتند، اینها بایستى در مجموعه‌‌ها و مانند اینها حضور داشته باشد.

اینجا بخوانید  ما اهل کوفه نیستیم؟؟؟

  • سعید براتی

خبرگزاری دانشجو؛ علی مرادخانی

بسم رب الحسین علیه السلام ...

 دیروز صبح دلمان هُری ریخت. پیامک مربوط به شما بود آقا جان:

 "رهبر انقلاب صبح امروز تحت عمل جراحی قرار گرفتند و بحمدلله عمل با موفقیت به پایان رسید."

 نمیدانم شاید حالمان شد شبیهِ حالِ باباهای مان، موقع عمل حضرت روح الله. آری میدانم قیاس مع الفارق است، میدانم اصلا خبری نبوده. میدانم که عملتان موفقیت آمیز بوده. درست است که عمل تان موفقیت آمیز بوده و جای نگرانی نیست. درست است که الان حالتان هم خوب است اما . . .

 اما ما طاقت همین را هم نداریم ها ... ما طاقت نداریم ماسک اکسیژن روی صورت شما ببینیم ... ما طاقت نداریم دست تان را با چسب زخم و جای سرم ببینیم ...

 همین چیزهای ظاهرا بی اهمیت هم دل مارا آشوب میکند...

 اصلا حضرت ماه! ما آنقدر دلمان به شما خوش است که اگر در یک دیدار زلف هایتان نامرتب باشد هم، ما را غمگین میکند که نکند خدایی نکرده ناراحتید حتی آن پیراهن کاموای بافتنی که در نمازجمعه دانشگاه، دو سال پیش برتن داشتید را کامل به یاد داریم، انقدر که حفظیم مدلش را!

آری آقا جان هرکس این ها را بشنود شاید بخندد به دل خوشی های مان ولی...

ولی راستش تنها دلخوشی این دنیایِ ما شمایید آقاجان...

حالا، آخر الزمان، دنیا آنقدر بی معرفت شده که دلمان از تمام دنیا پر باشد.

 حالا که "قلة عددنا" را داریم به جان می بینیم. حالا "غیبة امامنا" دارد جانمان را می گیرد، حالا با این حال و روز فقط شمایید که عطر گل نرگس دارید برای ما...

شما نایب امام حاضر مایید. از خدا که پنهان نیست، از شما چه پنهان برای ما که امام مان را ندیده ایم شما حکم تمامی هستی مان را دارید. ما گل نرگس را که ندیده ایم، دلخوشیم به عطر گل نرگس که شما باشید...

 شما عطر گل نرگسید برای ما. بخاطر ولایتی که بر ما دارید. بخاطر ولایتی که تفویض خود گل نرگس است بر سر ما. شما معطر به عطر علقمه اید. علقمه شما مسجد ابوذر بود. همین خیابان فلاح تهران! نا نجیب ها خواستند نیست تان کنند، خبر نداشتند که شما را علمدار علقمه نگه میدارد. خبر نداشتند" و ان یکاد" مادر سادات پشت سرتان است...

شما بیت تان، هوای مسجد کوفه دارد برای مان. نه اینکه افراط کنیم! شما خاک پای امیرالمومنینید. شما افتخارتان نوکری آستان اهل بیت است. اما برای ما عطر امیرالمومنین را سوغات دارید.

 بیمارستان دولتی که در آنجا تشریف دارید هم نشانش. دیروز که بیمارستان محل مداوایتان را دیدیم خواستم نفرین کنم بر جان آن نمک نشناس هایی که می گفتند شما بیمارستان خصوصی در اختیار دارید!!! همان احمق هایی که میگفتند شما در بیت .... همان هایی که . . . این مزخرفات چه صیغه ای است؟ شما امام مائید...

دکتر مرندی می گفت: خودتان اصرار کرده اید اول صبح عمل شوید که مردم یک وقت اذیت نشوند. معلوم بود اصلا. شما بوی امیرالمومنین میدهید برای ما. اگر اینطوری نبود که آن پتوی نارنجی طرح ببری را رویتان نمی انداختید. از همان پتوهایی که ...

 به همان سادگی. همانقدر بی ریا... شما ساده اید. شما اصلا تمام دار و ندار مایید. تنها دلخوشی ما. دلخوشی که فقط قبل از شما، باباهایمان داشتند به حضرت روح الله. شما بوی خمینی می دهید برای من که حتی خمینی را ندیده ام... خدارا شکر چنان با صلابتید که لبخندتان دلمان را قرص میکند.

الحمدلله چنان عزیزید که کلامتان آتش جان همه ما را خاموش میکند. الحمدلله شما چنان بزرگید که تمام دنیا نگاه بر کلام شما دارند. حالا چون خودتان فرمودید نگران نباشید، خیالمان راحت شد. حالا _مثل همیشه_ دلمان قرص است به حضورتان.

 شما هستید تا یک تنه جلوی طاغوت جهانی بایستید مانند امام روح الله...

 شما هستید تا شیطان استکبار از حضورتان عصبانی باشد. شما هستید تا چون شیر، جلوی روبه صفتان این دنیایی سرافراز قد علم کنید و پوزه شان را خاکمال کنید. شما هستید تا دلمان به حضورتان گرم باشد تا زیر بیرق تان ندای آزادگی سر دهیم. تا چشم همه ی شیطان صفتان را در آوریم.

 آری آقا جان! "زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست"...

 اما من مطمئنم آنروز را به چشم خودم میبینم که شما پرچم علی ولی الله را بدست سید و مولایمان ولی الله الاعظم روحی فداک می دهید می دانم که سایه عزت شما تا آنروز و بعد از آن بر سر ما مستدام است می دانم که روزی می آید که در صحن جامع حسنی، در حرم با صفای ائمه بقیع، شما روضه مادرتان را بخوانید و ما گریه کنیم....

 من مطمئنم، چشمان پر گناهم، آخر یک روز شما و امام زمان را در کنار هم خواهد دید، ان شاء الله . . .  اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه...


  • سعید براتی


۲۲ بهمن مبارک باد 

امروز بعد از گذشت ۳۵ سال از پیروزی انقلاب اسلامی٬ در یوم الله ۲۲ بهمن ۱۳۹۲ ٬ ملت ایران در برابر شهدا و آرمانهایشان احساس شرمندگی نداشتند و با همان صلابت شهیدان٬ فریاد مرگ بر آمریکا را سر دادند.

امروز مشتهای گره کرده مردم٬ نشان از نفرت امت اسلامی از دشمنان کور دلی داشت که هرگز چشم دیدن واقعیات را ندارند و با جسارت به ملت فهیم ایران٬ قصد دارند عظمت ایران اسلامی را کوچک نشان دهند و غافل از این حقیقتند که بزرگی یک قله را نمی شود با حرف های پوچ و بی ادبانه کوچک کرد و این خودشان هستند که روز به روز بر حقارتشان در دیدگان مردم حق جوی جهان بیشتر میشود.

حالا این حماسه مردم و اعلام آمادگی در برابر تهدیدات دشمن و حمایت از مسئولان نظام برای ایستادگی در برابر زیاده خواهی های آنان...

ما عزتمان را با هیچ چیز عوض نمی  کنیم و مهمترین گزینه روی میز ما٬ عزتی است که حاصل خون شهیدان ماست.

پ.ن:لبیک یا امام ملت ایران امروز٬ مانند لبیک یا امام سالهای دفاع مقدس بود.

پ.ن. این را هم بخوانید

  • سعید براتی

باید عمار شویم...

۱۹
ارديبهشت


دیگه وقت اون رسیده که از این به بعد بریم به دنبال خلق یک حماسه سیاسی..              دیدم هیچ تحلیل و سخنی بهتر از سخنان آقا٬ برای روشن شدن موضوع و اهمیت وظیفه ما پیدا نمیشه. بهتر دیدم با سخنان ایشان آغاز کنیم و...بسم الله اگر میخواهی عمار باشی...٬ عمار ولیٌ زمانت....

یکى از کارهاى مهمٌ نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصٌب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوینده. اینها مضرٌ است. جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفیٌن یکى از کارهاى مهمٌ جناب عمٌار یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى میگویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوه‌هاش فرق کرده؛ این از اول بوده. خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى؛ خیلى. آدم نگاه میکند کارهایشان را، مى‌بیند که در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است. وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنٌى یک جا پیدا کنید، وارد شدن سوء ظنٌ به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبهه‌افکنى میکردند، سوء ظنٌ را وارد میکردند؛ کار آسانى بود. این کسى که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت کند، جناب عمٌار یاسر بود، که در قضایاى جنگ صفیٌن دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى میرفت و همین طور این گروه‌هائى را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها مى‌ایستاد و مبالغى براى آنها صحبت میکرد؛ حقائقى را براى آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عده‌اى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گره‌ها را باز میکرد.

خوب٬ این از کارها جناب عمٌار بود برای ولیٌ خودش٬ امام خودش... ما چقدر عمٌار گونه هستیم برای ولیٌ خود!!! بیائید بسوی عمٌار شدن حرکت کنیم... ان شاءالله

  • سعید براتی