http://up-is.ir/up۹۳/p۲/۱۴۰۳۰۰۳۸۳۵۶۳۰۹۳.gif عمار :: شهیدبی پلاک

شهیدبی پلاک

با ولایت تا شهادت

شهیدبی پلاک

با ولایت تا شهادت

بسم الله الرحمن الرحیم
روزی روزگاری همه شهدا بی پلاک بودند .. همه بی پلاک بودند .. نه پلاکی .. نه نشانی .. نه امضایی ... حتی خانه ها نیز پلاکی نداشت .. و امروز همه به دنبال نشان .. در هوای داشتن پلاک! و عاریت مند امضایشان ... بی پلاک که باشی خودش می شود پلاکت .. خودش امضایش را روی اثرش که تو باشی می گذارد ... آن وقت است که قیمتی می شود .. قیمتی که فقط خودش توان پرداختش را دارد ...
.. گویی شبیه مادر می شوی .. شبیه فاطمه می شوی .. بی نشان .. بی پلاک .. بی بارگاه .. بی ادعا ..

سلام-

پربیننده ترین مطالب
محبوب ترین مطالب

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «عمار» ثبت شده است

باید عمار شویم...

۱۹
ارديبهشت


دیگه وقت اون رسیده که از این به بعد بریم به دنبال خلق یک حماسه سیاسی..              دیدم هیچ تحلیل و سخنی بهتر از سخنان آقا٬ برای روشن شدن موضوع و اهمیت وظیفه ما پیدا نمیشه. بهتر دیدم با سخنان ایشان آغاز کنیم و...بسم الله اگر میخواهی عمار باشی...٬ عمار ولیٌ زمانت....

یکى از کارهاى مهمٌ نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصٌب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحى و گروهى و بر دل آن گوینده. اینها مضرٌ است. جناح و اینها را باید کنار گذاشت، باید حقیقت را فهمید. در جنگ صفیٌن یکى از کارهاى مهمٌ جناب عمٌار یاسر تبیین حقیقت بود. چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى میگویند، این جزو اختراعات جدید نیست، شیوه‌هاش فرق کرده؛ این از اول بوده. خیلى هم ماهر بودند در این جنگ روانى؛ خیلى. آدم نگاه میکند کارهایشان را، مى‌بیند که در جنگ روانى ماهر بودند. تخریب ذهن هم آسانتر از تعمیر ذهن است. وقتى به شما چیزى بگویند، سوءظنٌى یک جا پیدا کنید، وارد شدن سوء ظنٌ به ذهن آسان است، پاک کردنش از ذهن سخت است. لذا آنها شبهه‌افکنى میکردند، سوء ظنٌ را وارد میکردند؛ کار آسانى بود. این کسى که از این طرف، خودش را موظف دانسته بود که در مقابل این جنگ روانى بایستد و مقاومت کند، جناب عمٌار یاسر بود، که در قضایاى جنگ صفیٌن دارد که با اسب از این طرف جبهه، به آن طرف جبهه و صفوف خودى میرفت و همین طور این گروه‌هائى را که - به تعبیرِ امروز، گردانها یا تیپهاى جدا جداى از هم - بودند، به هر کدام میرسید، در مقابل آنها مى‌ایستاد و مبالغى براى آنها صحبت میکرد؛ حقائقى را براى آنها روشن میکرد و تأثیر میگذاشت. یک جا میدید اختلاف پیدا شده، یک عده‌اى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنها هست، خودش را بسرعت آنجا میرساند و برایشان حرف میزد، صحبت میکرد، تبیین میکرد؛ این گره‌ها را باز میکرد.

خوب٬ این از کارها جناب عمٌار بود برای ولیٌ خودش٬ امام خودش... ما چقدر عمٌار گونه هستیم برای ولیٌ خود!!! بیائید بسوی عمٌار شدن حرکت کنیم... ان شاءالله

  • سعید براتی